اولین تپشهای عاشقانه ی قلبم

این وبلاگ منعکس کننده ی نظرات و برداشت های شخصی من است از آنچه می بینم و حس میکنم.

اولین تپشهای عاشقانه ی قلبم

این وبلاگ منعکس کننده ی نظرات و برداشت های شخصی من است از آنچه می بینم و حس میکنم.

تو جفا کردی و من عهد وفا نشکستم

مرگ من آخرین نقشه ام با همکاری اجل است بر پیرزن هزار داماد این زندگی که روز اول زندگی به گریه های تلخ من خندید...

نمی دونم چی شده.. نمیدونم به کسه بدی کردم یا شایدم حق کسی رو ضایع کردم.. آخه الان نزدیک ۲ ماه که همش بد میارم.. من همیشه فکر می کنم که آدم خوش شانسی ام... همیشه حس کردم که خدا با منه و کمکم می کنه... ولی تو این ۲ ماه بد شانسی پشت بد شانسی.. از یه طرف که اون اتفاق افتاد بعدشم که امتحانات و نمرات.. تو درس Image processing فکرشم نمی کردم که کمتر از ۱۵ بشم... شدم ۱۰ . یارو استاده که اصلا دانشگاه نیومد ورقمو ببینم. میان ترم Data Base جز بهترین نمره ها بودم. هر چند که پایان ترممو بد دادم ولی پروژم تو کلاس تک بود.. Mail Server نوشته بودم تحت شبکه که سرورـش #C بود با SQL Server و کلاینتش Java بود با Access. تو دو تا ازپارامتر های پروژه +A گرفتم. چون پایان ترممو خراب کرده بودم نمره ی نهاییم می شد ۱۳.۷ . ولی میدونین استاده چی گفت... گفت چون پایان ترمتو خراب کردی پس میان ترمم تقلب کردی پس تو باید بیوفتی و با ۹.۷۵ منو انداخت...  البته این وسط از عنایت دوستانم بی نصیب نبودیم کسی که هیچ وقت فکر نمی کردم نا مردی کنه کاملا به موقع زیر آبمو زد که البته لازم به ذکر نیست که طرف دختر بود. با یکی از رفیقامم سر کله شقی اش دعوا کردم.. میگه پشت سرش چیزی گفتم ولی من روحمم خبر نداره.. اصلا بهم نمی گه چی گفتم... الانم که اومدم سر کار می گن به دلایل مسخره این ماه از حقوق خبری نیست... با این ۴ واحدی که افتادم همه برنامه هام به هم ریخت... واقعا نمی دونم... حس می کنم کاری کردم که دارم تاوانشو پس میدم. چند روزی که می خوام mail بزنم بهت.. شاید تو نفرینم کردی... ولی من که کاریت نکردم هر چی کردی تو کردی... خیلی می گفتی ضربه می خوری.. حالا ضربه خوردن یاد گرفتی؟!

من خود ای ساقی از این شوق که دارم مستمهر چه کوته نظرانند بر ایشان پیمایبه حق مهر و وفایی که میان من و توستپیش از آب و گل من در دل من مهر تو بودمن غلام توام از روی حقیقت لیکندایما عادت من گوشه نشستن بودیتو ملولی و مرا طاقت تنهایی نیستسعدیا با تو نگفتم که مرو در پی دل تو به یک جرعه دیگر ببری از دستمکه حریفان ز مل و من ز تامل مستمکه نه مهر از تو بریدم نه به کس پیوستمبا خود آوردم از آن جا نه به خود بربستمبا وجودت نتوان گفت که من خود هستمتا تو برخاسته​ای از طلبت ننشستمتو جفا کردی و من عهد وفا نشکستمنروم باز گر این بار که رفتم جستم

نظرات 1 + ارسال نظر
[ بدون نام ] شنبه 31 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 11:53 ب.ظ http://bood.blogsky.com

سلام

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد