اولین تپشهای عاشقانه ی قلبم

این وبلاگ منعکس کننده ی نظرات و برداشت های شخصی من است از آنچه می بینم و حس میکنم.

اولین تپشهای عاشقانه ی قلبم

این وبلاگ منعکس کننده ی نظرات و برداشت های شخصی من است از آنچه می بینم و حس میکنم.

زخم...

در زندگی زخمهایی هست که مثل خوره روح را آهسته در انزوا میخورد و میتراشد. این درد ها را نمی شود بکسی اظهار کرد٬ چون عموما عادت دارند که این درد های باور نکردنی را جزو اتفاقات و پیش آمدهای نادر و عجیب بشمارند و اگر کسی بگوید و یا بنویسد٬ مردم بر سبیل عقاید جاری و عقاید خودشان سعی می کنند آنرا با لبخند شکاک و تمسخر آمیز تلقی بکنند- زیرا بشر هنوز چاره و دوایی برایش پیدا نکرده و تنها داروی آن فراموشی بتوسط شراب و خواب مصنوعی بوسیله افیون و مواد مخدر است- ولی افسوس که تاثیر اینگونه داروها موقت است و بجای تسکین پس از مدتی بر شدت درد میافزاید.

آیا روزی به اسرار این اتفاقات ماورا طبیعی٬ این انعکاس سایه ی روح که در حالت اغما و برزخ بین خواب و بیداری جلو می کند کسی پی خواهد برد؟!!!

مست عشق...

گویند شراب حرام است و شرابخواره دوزخی. پس اگر باده نوشی٬ باده مرد افکن نوش که ناشیانه به دوزخ نرفته باشی...ما را ز مستی ملامت کردند٬ ولی داستان مستی شور انگیز مارا چنان که باید نگفتند.. ندانستند که مستی شب٬ خمار بامدادان در پی دارد اما مستی من٬ روز تا شب و شام تا صبح باقی است٬ زیرا این٬ مستی عشق است که دل شوریده ام را هر دم به غزلسرایی وا می دارد... راست بخواهی من٬ هم مست عشقم و هم مست شراب هم مست غزل و هم مست زندگی. اگر روز و شب مستم بینید ملامتم نکنید٬ مگر نه این است که این همه باده مرد افکن پیموده ام! اگر بدانی عشق یار چسان شور در دلم افکنده٬ می دانی چه شرابی خورده ام که چنین مستم...

وفا...

وفا نکردی و کردم ، خطا ندیدی و دیدم
شکستی و نشکستم ، بریدی و نبریدم

اگر از خلق ملامت ، وگر زکرده ندامت
کشیدم از تو کشیدم ، شنیدم از تو شنیدم

کی ام ؟ شکوفه اشکی که در هوای تو هر شب
زچشم ناله شکفتم ، به سوی شکوه دویدم

مرا نصیب ، غم آمد به شادی همه عالم
چرا که از همه عالم ، محبت تو گزیدم

چو شمع ، خنده نکردی مگر به روز سیاهم
چو بخت ، جلوه نکردی مگر به موی سپیدم

جوانی ام به سمند شتاب می شد از پی
چو گرد ، در قدم او ، دویدم و نرسیدم

نبود از تو گریزی ، چنان که بار غم دل
زدست شکوه گرفتم به دوش ناله کشیدم

چه عهدها که نبستی ، چه فتنه ها که نراندی
چه رنجها نکشیدم ، چه طعنه ها نشنیدم

به روی بخت ز دیده ، زچهر عمر گردون
گهی چو اشک نشستم ، گهی چو رنگ پریدم

وفا نکردی و کردم ، به سر نبردی و بردم
ثبات عهد مرا دیدی ای فروغ امیدم.......

دل ساده من...!

تو آینه خودتو ببین چه زود زود ٬ توی جوونی غصه اومد سراغت پیرت  کنه٬ نذار که تو اوج جوونی غبار غم بشینه رو دلت یهو پیر و زمین گیرت کنه... منتظرش نباش دیگه اون تنها نیست تا آخر عمرت اگه تنها باشی اون نمیاد خودش می گفت یه روز میذاره میره خودش می گفت یه روز خاطرهات رو می بره از یاد...
آخه دل من دل ساده من تا کی می خوای خیره بمونی به عکس روی دیوار... آخه دل من دل دیوونه من دیدی اونم تنهات گذاشت بعد یه عمر آزگار... آخه دل من دل دیوونه من تا کی می خوای خیره بمونی به عکس روی دیوار...

دیدی اونم رفت؟! اونم تنهات گذاشت رفت٬ تو موندی و بی کسی و یه عمر خاطره پیشت... دیگه نمیاد دیگه پیشت نمیاد از اون چی موند برات به جز یه قاب عکس رو بروت...
آخه دل من دل دیوونه من تا کی می خوای خیره بمونی به عکس روی دیوار..؟!

تا کی می خوای بشینی به پاش بسوزی تا کی میخوای بشینی چشم به در بدوزی در پی پیدا کردن کسی برو که فقط واسه خودت بخواد تورو....

هوشنگ ابتهاج

مرگ دیگر

مرگ در هر حالتی تلخ است
 اما من
دوستتر دارم که چون از ره در آید مرگ
 درشبی آرام چون شمعی شوم خاموش
لیک مرگ دیگری هم هست
 دردناک اما شگرف و سرکش و مغرور
مرگ مردان مرگ در میدان
با تپیدن های طبل و شیون شیپور
با صفیر تیر و برق تشنه شمشیر
غرقه در خون پیکری افتاده در زیر سم اسبان
وه چه شیرین است
رنج بردن
 پافشردن
 در ره یک ‌آرزو مردانه مردن
وندر امید بزرگ خویش
 با سرود زندگی بر لب
 جان سپردن
آه اگر باید
زندگانی را به خون خویش رنگ آرزو بخشید
و به خون خویش نقش صورت دلخواه زد بر پرده امید
من به جان و دل پذیرا میشوم این مرگ خونین را

مست

مست از خواب برانگیختمش
 دست در زلف کج آویختمش
جام آن بوسه که می سوخت مرا
 تا لب آوردمش و ریختمش

عجب...!!!

خیلی جالبه...

می گفت من شرایط خونم جور نیست که ادامه بدم...

امروز باهاش حرف زدم... آدمی که یه روز از فکر بهم زدن گریه می کرد امروز گفت اگه شرایط هم جور بشه دیگه نمی خوام٬ چون دیگه نیازی به کسی ندارم... عجب...! بهم می گفت اگه یه روز بهم بخوره دخترا خیلی بیشتر ضربه می خورن... امروز طوری حرف میزد که انگار هیچ دوست پسری نداشته... روزی که بهم زد بهم گفت الان من واست چه جوری ام...؟ منم خیلی شاکی بودم گفتم مثل بقیه دوستات...خیلی شاکی شد... الان ۳ هفته گذشته ... اون هنوز واسه من همونه ولی امروز بهم گفت که منو sort کرده بین رفیقاش یعنی مثل بقیه ام واسش ... شاید هم کمتر... ولی دیگه تموم شد ناناز... باختی... خیلی بد بازی کردی... این تو بودی که باختی... خیلی دوست دارم ببینم ۱۰ سال دیگه به کجا رسیدی...

 ما چون ز دری پای کشیدیم ، کشیدیم        امید ز هر کس که بریدیم ، بریدیم 
 دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند       از گوشه بامی که پریدیم ، پریدیم 
 رم دادن صید خــود از آغــاز غلط بــود           حالا که رماندی و رمیدیم ، رمیدیم

 تو هم رفتی تو Trash box ذهنم...

 ولی هر چی هم بخوای باشی ما بازم بی معرفت نیستیم... ترک مَرده... مرد غیرت داره.. حتی واسه خاطره... من هنوزم ناناز خودمو دوست دارم ولی تو دیگه ناناز من نیستی...باختی...